نویسنده ای در جستجوی الهام برای کتاب بعدی خود به زادگاهش اورشلیم لوت بازمی گردد، اما متوجه می شود که مردم شهر توسط یک خون آشام تشنه به خون مورد حمله قرار می گیرند.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند