به نظر می رسد آنا فیتزجرالد از والدینش رهایی پزشکی کسب می کند که تاکنون به کوچکترین فرزند خود اعتماد کرده اند تا به دختر مبتلا به سرطان خون خود کیت کمک کنند.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند