مارتین در یک تلاش ناامید کننده برای درمان بحران میانسالی خود ، از خانواده خود فرار کرده است تا در کوههای نروژ زندگی کنند. شکار و جمع شدن مانند اجدادش هزاران سال پیش انجام داد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند