رونا پس از زندگی در حاشیه لندن، سعی می کند با گذشته آشفته خود کنار بیاید. به امید بهبودی، او به زیبایی وحشی جزایر اورکنی اسکاتلند، جایی که در آن بزرگ شد، باز میگردد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند