در دهه 1980 ، ناپل ، فابیتو جوان عشق خود را به فوتبال دنبال می کند زیرا تراژدی های خانوادگی اعتصاب می کند و آینده نامشخص اما امیدوار کننده خود را به عنوان یک فیلمساز شکل می دهد.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند