یک هزاره افسرده متوجه می شود که دنیایی که می شناسد فقط نسخه شبیه سازی شده ای از واقعیت است که در حال بسته شدن است. ناگهان، او تنها کسی است که میخواهد در اطراف بماند.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند