این مرکز بر روی پسری قرار می گیرد که در مقابل یک مجموعه نوسان قرار دارد ، زیرا زندگی او از زخم شکاف در سرش و بهترین دوستش بیرون می رود ، که با اسلحه گرم در دست لرزانش پشت سر او ایستاده است.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند