ابی و شان قبلاً بهترین دوست بودند. سالها بعد ، آنها دوباره در یک عقب نشینی ملاقات می کنند و وقتی در هنگام پیاده روی از گروه جدا می شوند ، باید با هم کار کنند تا راه خود را پیدا کنند.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند