نیکلاس یک پسر 10 ساله مبتلا به سندرم داون است. مادرش هر سال برای او لباس مبدل درست می کرد. او یک میمون، یک دزد دریایی شجاع، یک غول اژدها بود. متأسفانه، مادرش می میرد و نیکلاس می رود تا با میا و توماس، همسر دوست داشتنی اش زندگی کند...
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند