مارینا کویروگا، یک دختر جسور از طبقه بالا با روح یک کارآگاه، برای دستگیری قاتل زنجیرهای که شهرش را به وحشت انداخته است، با کمک ساقی وفادارش هکتور میرود.
مردی که عاشق خوهر دوستش میشود و اورا به سیمنا میبرد و موهای زیر دختر را میزند و با اوازدواج میکند و مرد دوستش را به خانه میآورد و چشمهای زنش را میبندد تا دوستش با او رابطه برقرار کند